باربد،پرنس کوچولوی ماباربد،پرنس کوچولوی ما، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

پرنس کوچولوی من

٣٧ماهگي باربد + مستقل شدن گل پسري

سلام عشق مامان خوبی عشقم.۳۷ ماهگیت مبارک جونم یکماه از تولد سه سالگیت گذشت دیگه واسه خودت مردی شدی میخواهم از کارهای جدیدت بگم: _ چند مدت پیش داشتم ساک می‌بستم برای کازرون   یکی یکی وسایلاتو می اوری می‌گفتی مامان یادت باشه اینو ببریم ،مثلا مامان یادت باشه تبلتمو ببریم،یادت باشه واسه بابایی چایی ببریم ...... _ سعی کردم رو تبلتت بیشتر برنامه های آموزشی بریزم ،مثلا آموزش زبان انگلیسی ریختم که خیلی دوست داری.بهش گوش میدی و بعد از اون حرفا رو تکرار میکنی. _ وقتی من یا بابایی کاری میکنیم یا حرفی میزنیم که قبلا بهت گفتیم بده ،فورا بما تذکر میدی و میگی بگو ببخشید،حواسم نب...
20 مهر 1393

تولد ٣سالگي با تم مک کويين

سلام عشق مامان عشقم،نفسم،جونم،همه ی زندگیم تولدت مبارک بالاخره روز جشن فرا رسید .البته یه روز زودتر،جشن روز چهارشنبه 19 شهریور گرفتیم .من و مامان جون و خاله درنا از روز قبل در حال بدو بدو و انجام دادن کارها بودیم .تزییناتو و یه سری از کارها  شب قبل انجام دادیم .قسمت خنده دار تزیینات این بود که همینکه اسپیلت خونه مامان جون خاموش میکردیم صدای ترکیدن بادکنکا میومد .خلاصه تا لحظه تولد من کارم عوض کردن بادکنک بود و خاله درنا در حال خرید کردن .خاله درنا و مامان جون و خاله گلی (خاله مامانی که شما بهش میگید مادر) کلی زحمت کشیدن واقعا دستشون درد نکنه .تا ساعت 7 شب ما ...
30 شهريور 1393

تولد 3 سالگی باربد عسل خان

سلام عسل مامان خوبی عشقم؟؟؟؟؟تولد 3 سالگیت مبارک نفس مامان .ایشالله تولد 1000 سالگیت عسل مامان. از اونجایی که قرار بود تولدتو کازرون خونه مامان جون زهرا بگیریم و مامان جونم رفته بود شمال بخاطر همین جشنت 20 شهریور اوکی شد. ولی دلم نیومد همون روز یعنی 15 شهریور که تاریخ اصلی تولدته واست جشن نگیرم .اونروز شیراز بودیم خونه بابا حاجی.به عمه و عمو بهرام گفتم بیان که واست یه جشن کوچولو بگیریم   .کیک هم خودم درست کردم و شامم رولت کالباس وکیک مرغ .ژله طالبی .با اینکه خیلی ساده بود ولی همه چی عالی بود،دست همگی درد نکنه واسه دیدن عکسا دنبالم بیا ...
24 شهريور 1393

روزهاي پاياني دو سالگي

سلام عسلم یکسال دیگه هم گذشت و پسر مامان داره 3 ساله میشه ،چقدر زود گذشت این روزا انگار همین دیروز بود که بی بی چک زدم و مثبت بود .اصلا باورم نمیشد دارم مادر میشم.وای روزی که بدنیا اومدی از لحظه ای که متولد شدی همه دردها یادم رفت .روزی که گفتی مامان،روزی که اولی قدماتو برداشتی و روزی که برای اولین بار شعر میخوندی ...... بچه داری سختیهای خودشو داره ولی واسه من همه این روزها شیرین بود و هرروز یه تجربه جدید.ازت ممنونم که اومدی و اجازه دادی این روزهای شیرین رو تجربه کنم .اومدم کمی از این روزها واست بگم .از این روهای پایان دوسالگیت: - 28 ماهه بودی که دیگه مامیت نکردم و از هم...
1 شهريور 1393

غیبت طولانی

سلام عسلم مدتیه اینترنت خونه تموم شده و فعلا تمدید نکردیم .تولدت به بهترین نحو برگزار شد .یه تولد کوچولو هم شیراز با حضور عمه بهاره و عمو بهرام و باباحاجی اینا گرفتم .این مدتم در حال رفت و آمدیم واسه خرید زمین و ....... عسلم در اولین فرصت که اینترنت در دسترسم باشه میام با کلی خبر و عکسای تولد تا بعد بابای ...
20 مرداد 1393

35 ماهگی عسل خان

عشقم ،جونم،عمرم،همه زندگیم،باربدم   ماهگیت مبارک          کمتر از یکماه دیگه به تولد 3 سالگیت باقیست ،تمت امادست فقط باید چاپش کنم ،ایندفعه که برم کازرون حتما چاپش میکنم ،میخوام تولدتو کازرون خونه مامان جون بگیرم،فقط تاریخ دقیقش هنوز معلوم نیست بستگی به سفر مامان جون زهرا داره. واسه تمت کلی عکس لازم داشتم و متاسفانه دوربینمونم شارژ نداشت و شارژرشو هم گم کرده بودم،چندروز پیش شانسی چمدونو که واسه عید برده بودیم اوردم و توشو دیدم و شارژر دوربین پیدا کردم ،کلی از چمدون خوشت اومد وکلی باهاش بازی کردی و وقتی خواستم ببرمت بیرون تا واسه تمت عکس بندازم ...
18 مرداد 1393

اومدن عمه بهاره + تعطیلات عید فطر

سلام عشق مامان خوبی عزیزم،اومدم از اتفاقات این مدت برات بگم ،دوهفته پیش یعنی پنجشنبه 2 مرداد بود که عمه بهاره و عمو رضا و رامتین و رادان اومدن خونمون و کلی بهمون خوش گذشت .جمعه شب اول رفتیم دریا که شما بازی کنید ولی تو اصلا نرفتی اخه تازه از خواب بیدار شده بودی و حوصله نداشتی و همش پیش ما بودی بعد از اونم شام رفتیم بیرون و اخر شب اومدیم   .کالسکتو میخواستم بدم عمه بهاره ببره واسه نینیشون که میخواد دنیا بیاد ولی مگه گذاشتی همش سوارش بودی و میگفتی مال خودمه ندیم به نینی از راست به چپ : رامتین ،باربد ،رادان (پسرهای عمه بهاره) ...
15 مرداد 1393