باربد،پرنس کوچولوی ماباربد،پرنس کوچولوی ما، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

پرنس کوچولوی من

خانه اسباب بازی رنگین کمان

سلام مامانی چندروز پیش که هوا بارونی بود و تو هم کلی حوصلت سر رفته بود رفتیم بیرون که یه دوری بزنیم ،و یه دفعه یه جایی رو دیدیم که نوشته خانه اسباب بازی بعد بابایی رفت ببینه چه خبره اومد گفت یه جایی واسه بازیه بچه ها ،خلاصه ماهم توروبردیم یه یکساعت اونجا بودی و کلی بازی کردی البته میشد تورو بذاریم که بمونی ولی چون تا حال جایی نذاشتیمت و خیلی هم وابسته من هستی تصمیم گرفتیم یه مدت خودم باهات بیام بعد اگه دیدم خوبه بذارم تنها بمونی ،کلی بهت خوش گذشت یه وقتایی اصلا یادت میرفت منم هستم با مسئولای اونجا زودی اخت شدی ولی با بچه ها نه  با هرچیزی که بازی میکردی دیگه اجازه نمیدادی کسی بهش دست بزنه ...
29 آبان 1392

عکسای بامزه

سلام عسل مامان از وقتی که ماشینمونو فروختیم از اونجایی که برای خونه هرروز خرید داریم و جنابعالی هم حسابی ددری هست و هرروز باید از خونه بیرون بره و از اونجایی که بوشهر هوای خیلی گرمه ما تقریبا هر شب تو رو میذاری توی کالسکت و قدم زنان میریم واسه خرید ،همین که میگم باربد بریم د د زودی میگی اشت(شرت) و میری شرت میاری که یعنی لباس بیرونی تنت کنم بعدم میگی اتو(پتو) یعنی پتو بیارم بذارم تو کالسکت بعد که درو باز مینیم میگی اشت (کفش) یعنی که کفشاتو پات کنیم،بعدم همین که به اولین مغازه میرسیم از بابایی میخوای که واست بستنی بخره(اسنی)و شروع میکنی به خوردن خوراکیهای مختلف             &nb...
13 مرداد 1392

عکس

سلام مامانی امروز اومدم یه سری عکس جدید برات بذارم راستی یادتون نرفته به باربد ما رای بدید کد   رو به 2000 8080 200  پیامک کنید فدای خنده هات برای دیدی بقیه عکسا بیاید ادامه مطلب اینجا عسل خان داره پر،پوچ بازی میکنه اینم آکروبات باز مامانی (آقا رفته رو دوچرخش وایستاده) آقا باربد عاشق بستنی فدای تو باربدی با کلاه بچگیش(3 ماهگی) جدیدا دوست داری بابایی که میره روی مبل توهم میری میشینی و میگی پاهاشو بذاره رو پاهات (عاشق این کاری) دوستت دارم مامانی ...
26 تير 1392

6 ماه سوم زندگی باربد به روایت تصویر

باربدی وارد یکسالگی شد   هیس باربدی لالا کرده   وای چه کیف خوشمزه ای داره عمه زهرا وای چه تخت نرمی داره مامان جون       عجب کبابیه جاتون خالی اینم میرزا باربد خان جنگلی عینک بهم میاد؟ وای عجب حمومی.راستی موهامو ببینید چه بلنده. از دست مامانی ببینید با من چه کرده فکر کرده دخترم موهامو بسته.   بازم که موگیر توی موهامه بالاخره موهام کوتاه شد.اینجا نمایشگاه بوشهر از دست مامانی ...
10 خرداد 1392
1