خانه اسباب بازی رنگین کمان
سلام مامانی چندروز پیش که هوا بارونی بود و تو هم کلی حوصلت سر رفته بود رفتیم بیرون که یه دوری بزنیم ،و یه دفعه یه جایی رو دیدیم که نوشته خانه اسباب بازی بعد بابایی رفت ببینه چه خبره اومد گفت یه جایی واسه بازیه بچه ها ،خلاصه ماهم توروبردیم یه یکساعت اونجا بودی و کلی بازی کردی البته میشد تورو بذاریم که بمونی ولی چون تا حال جایی نذاشتیمت و خیلی هم وابسته من هستی تصمیم گرفتیم یه مدت خودم باهات بیام بعد اگه دیدم خوبه بذارم تنها بمونی ،کلی بهت خوش گذشت یه وقتایی اصلا یادت میرفت منم هستم با مسئولای اونجا زودی اخت شدی ولی با بچه ها نه با هرچیزی که بازی میکردی دیگه اجازه نمیدادی کسی بهش دست بزنه ...