باربد،پرنس کوچولوی ماباربد،پرنس کوچولوی ما، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

پرنس کوچولوی من

41 ماهگی عسل خان

سلام عسل مامان 41 ماهگیت مبارک عشقم انشالله 410000000000 ماهگیت با چندروز تاخیر اومدم این پست بذارم اخه حسابی درگیرم .پسر مامان حسابی شیرین زبون شدی وقتی میخوای یه چیزی رو واسم بگی میگی مامام گوش بکن و بعدم حرفاتو میزنی - از 1 تا 10 خوب میشماری - راست و چپ رو خوب بلدی.دست و پای راست.دست و پای چپ و ....   -مستطیل و دایره رو خوب بلدی.مامان این دایرست.مامان این مستطیل و..... - چندتا کله انگلیسی بلدی : موز ،سیب ، ماشین ، بستنی ، بابا ، مامان - رنگارو خوب بلدی : ابی ، قرمز، سبز ، زرد ، سفید ، مشکی - عاشق کارتونی: پلنگ صورتی ، باب اسفنجی ،...
19 بهمن 1393

روزانه های 40 ماهگی

سلام عشق مامان خوبی عسلم.بالاخره امتحانای مامانی تموم شد و برگشتیم خونمون روزای سختی بود دوری از بابایی،بهونه گیریهای تو و در آخرین روزها هم مریضی تو ولی خداییش دایی یوسف و خاله لیلا تمام سعی وتلاششونو میکردن که بما خوش بگذره البته مگه میشه تو جایی باشی و به کسی خوش نگذره با اون شیرین زبونیهات همه رو میخندوندی دایی یوسف و خاله لیلا هرجا میرفتن تورو هم میبردن و با کلی خرید برمیگشتی بنده خداها رو ورشکست کردی هرشب ساحل و شهربازی و گشت و گذار فقط کافی بود این فسقل آقا لب تر کنه کجا بریم یا چی میخواد   باربد : دایی امشب بریم دریا             &n...
19 بهمن 1393

40 ماهگیت مبارک عسلم

عشق مامان  40 ماهگیت مبارک انشالله 40000000 سالگیت سلام عشقم خوبی عسلم؟بازم 40 ماهگیت مبارک.انشالله 40000 سالگیت بازم معذرت میخوام مامان آخه خیلی دلم میخواست واست کیک درست کنم و واست تولد بگیرم  ولی متاسفانه بخاطر امتحانا اصلا وقت نشد انشالله بعد از امتحانا حتما جبران میکنم   انشالله بعد میام با یه پست کامل با عکسا و کارهای این ماهت.فعلا برم لالا با اجازه ...
18 دی 1393

یلدای 1393 مبارک

شب یلداست؛ شبى که در آن انار محبت دانه مى شود و سرخى عشق و عاطفه، نثار کاسه هاى لبریز از شوق ما؛ شبى که داغى نگاه هاى زیباى بزرگ ترها در چشمان کودکان اوج مى گیرد و بالا مى رود سلام عسلم یلدات مبارک ببخشید میدونم خیلی دیر اومدم ولی درگیر امتحانام هستم.انشالله همیشه خوش باشی عزیزم قرار شد شب یلدا رو بریم خونه مامانونونا منم تصمیم گرفتم دست خالی نرم   بنابراین دست به کار شدم و کیک و ژله رو درست کردم  شب که شد رفتیم خونه مامان جون و بعد از خوردن و خوش گذروندن تصمیم گرفتیم بریم خونه یکی از اقوام و رف...
18 دی 1393

روزانه های 39 ماهگی باربدی

سلام عسلم  خوبی عشقم،اومدم از روزهایی که گذشت بگم .کلی شیرین زبوت شدی و حرفایی میزنی که دلم میخواد بخورمت اول از همه از سفر قشم برات بگم ،بابایی بوشهر کار داشت تصمیم گرفتیم از اون سمت یه سر بریم قشم خونه عمو بهروز ،تمام طول راه در خواب بسر میبردی اونجا هم بیشتر بازار بودیم و جای خاصی نرفتیم فقط یه شب رفتیم پارک فقط اینو بگم که اگه تو بازار یا پارک مارو نمیدیدی شروع میکردی به گریه کردن و رفتن ،یبار تو پارک داشتی با بچه ها بازی میکردی یه لحظه حس کردم صدای گریت میاد زودی اومدم  تا بچه ها رو ندیدی شروع کردی به گریه و رفتن خداروشکر یه اقایی تو رو دیده بود و گرفت...
25 آذر 1393

۳۹ ماهگی عسل خان

سلام عسلام  عشقم ،جونم،عمرم ۳۹ ماهگیت مبارک ،انشالله ۱۰۰۰۰۰ سالگیت عشقم البته امروز ۳سال و ۳ماه و ۳ روزگیت هست فقط اومدم این رو بگم و عکسشو بذارم،بعد سر فرصت میام و این پست رو کامل میکنم گلم،تا بعد عشقم   ...
18 آذر 1393

٣٨ماهگي عسل خان + محرم

سلام عشقم،خوبی عزیزم؟؟؟؟ 38ماهگیت مبارک انشالله 38 سالگیتو جشن بگیرم .فدای پسر گلم که روزبروز بزرگتر میشی و جیگرتر .نمیدونم چرا از روزی که اومدیم کازرون زیادی با همه لجبازی میکنی ،میدونم که مقتضای سنت هست و امیدوارم که زودی این دوران تموم بشه محرم امسال خونمون کازرونه و خوشبختانه یه هییت نزدیک خونمون، یکی دوبارم دوتایی رفتیم اونجا.تاسوا عاشورا هم باباحاجی و عمه اینا اومدن خونمون ،تاسوا که خونه موندیم آخه مامان جون نذری داشت و اومده بود خونه ما بپزه ولی عاشورا من و شما ومامان جون و باباحاجی رفتیم سید محمد که محل تجمع هییت ها بود و سر مزار آقاجونم رفتیم و مدام میگفتی مامان آقاجون چرا مرده شده؟؟؟   ...
17 آبان 1393