روزانه های 39 ماهگی باربدی
سلام عسلم
خوبی عشقم،اومدم از روزهایی که گذشت بگم.کلی شیرین زبوت شدی و حرفایی میزنی که دلم میخواد بخورمت
اول از همه از سفر قشم برات بگم،بابایی بوشهر کار داشت تصمیم گرفتیم از اون سمت یه سر بریم قشم خونه عمو بهروز،تمام طول راه در خواب بسر میبردی اونجا هم بیشتر بازار بودیم و جای خاصی نرفتیم فقط یه شب رفتیم پارک
فقط اینو بگم که اگه تو بازار یا پارک مارو نمیدیدی شروع میکردی به گریه کردن و رفتن،یبار تو پارک داشتی با بچه ها بازی میکردی یه لحظه حس کردم صدای گریت میاد زودی اومدم تا بچه ها رو ندیدی شروع کردی به گریه و رفتن خداروشکر یه اقایی تو رو دیده بود و گرفته بودت وگرنه معلوم نبود چه بلایی سرت میومد
اینجا توی لاندیگرافیم که بریم قشم
یه چند تا کلمه به انگلیسی بلدی:
مامان(mamy) بابا(dady)
موز(benana) سیب(apple)
بستنی(ice cream) یه ماشین (car)
دوتا ماشین (two car)
برای ادامه داستان دنبالم بیااااااااااااااااااااااا
_ از وقتی مرتضی پاشایی مرده هر آهنگیش میشنوی میگی این بدبخت مریض شده مرده شده
_ برای استفاده از وسایلت حتما باید ازت اجازه بگیریماگه اجازه نگیریم میگی چرا اجازه نگرفتی بعد اون یزو میگیری بعد که ازت اجازه گرفتیم بهمون میدیش
_ صدای اهنگ که میاد شروع میکنی به رقصیدن،البته فقط وقتی که خودمونیم چون خیلی خجالتی هستی
_ بعد از غذا میگی الهی شکر مرسی مامان واسم آش درست کردی و شروع میکنی به کمک کردن
_ خوراکیهاتو که بابایی واست میخره بهت میگم ببر قایم کن واسه بعدت میبری تو کابنتا قایم میکنی بعد که میخوایش نمیدونی کجاست خلاصه کلی میگردی تا پیداش کنی
_ از حموم که میای باید فورا بهت بگیم عافیت باشه وگرنه بهمون تذکر میدی و میگی مامان بکو عافیت باشه،حموم دومادی،منم که از حموم میام بهم میگی مامان عافیت باشه حموم دومادی
_ مدتی بود دستشوییت که میومد واسه اینکه از بازی عقب نمونی خوتو میگرفتی و وقتی که بهت فشار میومد میرفتی خلاصه برات توضیح دادم که اگه خودتو بگیری برات مشکل ایجاد میشه و دل درد میگیری حالا دیگه همینکه دستشوییت میگیره میگی ادم نباید خودشو بگیره باید چراغو روشن کنم وشلوارمو دربیارم برم ، جیشمو کنم ،بعدم اب بریزم و بیام البته این مراحل رو یبار خودم برات گفتم در ضمن باید برات بشمارم تا بری و بیای و بعدم که میای صندلی میذاری زیر پاهات و توی آشپزخونه دستاتو میشوری.فدای پسرم برم که کلی آقاااااااااااااااااااااااااااااااا شده
_ مدام بمن میگی برام دوتا نینی بیار(فاطمه،متین اخه اسم نی نی عمه و دایی متین و فاطمست رو اوا مثال میزنی) بعد که پی پی کرد تو بشورش بعد من مامی میارم باهم لباساشونوعوض میکنیم بعد که دوتا بزرگ شد با هم فوتبال بازی میکنیم کیف میکنیمهر لباسیت که کوچولو میشه میگی برداریم واسه متینمون برای فاطمه بخریم
_ چند مدت پیش بابایی یه پولی بمن داد که اونا رو ازم گرفتی گفتی میخوام باهاش بازی کنم فرداش که بهت گفتم پولا کجاست گفتی تو ماشینم ببین کجا گذاشته بودی ؟؟؟؟؟
و اما عکسای این ماهت:
عاشق کاپ کیکی،اینو هم بمناسبت 39 ماهگیت درست کردم
این لباسم چندروز قبل واست خریدم که کلی دوسش داشتی
عاشقتم تا همیشه