44 ,45 , 46 ماهگیت مبارک عسلم
سلام عسل مامان
خوبی عشقم بعد از کلی تاخیر بالاخره اومدم بگم این مدت چه اتقافا افتاد.اوایل خرداد ماه با مامان جون و خاله درنا رفتیم بوشهر هم برای اینکه مامانی بره چکاپ واسه نی نی و هم جزوه های دانشگاه از دوستم بگیرم و واسه امتحانا آماده بشم
بعد از اون 15 خرداد بازم با مامان جون و خاله درنا رفتیم بوشهر واسه امتحانا .خداروشکر خوب بودی البته گاهی بهونه بابایی رو میگرفتی ولی در کل خوب بودی.با بچه ها بازی میکردی حتی بتنهایی با بچه ها میرفتی خونه دوستشون و بازی میکردیموقع رفتن به دانشگاه هم لازم نبود مثل ترم قبل بخوابونمت که نبینی میرم بیرون خیل خوب کنار اومده بودی که من باید برم امتحان بدم و بیام باهام خداحفظی میکردی و با کلی بوس مامان بدرقه میکردی یبار که خوابوندمت و رفتم بعد که اومدم تا کلی باهام قهر بودی میگفتی چرا بیدارت نکردم و ازت خدافظی نکردم خلاصه منم یه نامه نوشتم و گفتم برات نامه نوشتم ببینی گفتی واسم بخون بعد که خوندم تا کلی نامه دستت بود و میگفتی واسم نوشتی من رفتم دانشگاه ودوستت دارم وخدافظ بوس بوس البته دست دایی یوسف وخاله لیلا و مامان جون و خاله درنا ودخترا واقعا درد نکنه کلی کمک کردن که من بتونم درسام بخونم و امتحانام و راحت بدم
تو سفر بوشهر تونستم شیشه پستونک رو ازت بگیرم روز اول یخورده بهونه میگرفتی ولی خداروشکر این پروژه هم گذشت اونم چطوری: سر شیشه تو با دندون کنده بودی بعد دایی یوسف واست شیر خریده بود شیر بدون لاکتوز خریده بود که یکم طعم تلخی داشت و تو فکر کردی بخاطر شیشه هست و خداروشکر دیگه نخواستی تو شیشه شیر بخوری
بعد از تموم شدن امتحانا اومدیم کازرون تو این مدتم درگیر کارای عقد خاله درناییم که انشالله 15 مرداد عقدشونه
کلی هم شیطونی شدی .مثل قبل شبا میبریمت پارک بازی کنی،مثل قبل از بوس متنفری فقط فقط به من و بابایی اجازه میدی ببوسیمت چند روز پیش که خاله درنا بزور بوست کرد بهش گفتی میرم به بابام میگم دعوات کنه تازه من یکی داره بهش میگم باباییییی ولی تو بابا نداری خاله هم گفت بابای عمو احمدم مثل بابای خودمه.بعد اومدیم خونه عکس آقاجون دیدی میگی این بابا تو بابای خاله درنا نیست خاله درنا خودش بابا داره بابای عمو احمد باباشه
یه عروسک داری که عاشقشی مدتیه همش بغلته میگی این نی نی ماست اسمش کسراست من داداششم
واسه اینکه بیشتر کارای خوب کنی به کاغذ زدم رو در یخچال و بهت گفتم هر کار خوب یه ستاره داری و هرکار بد یه ستاره برداشته میشه و وقتی 10 تا ستاره شد یه جایزه خوب داریخلاصه من و کشتی آب میاری واسه بابایی ستاره میخوای. غذا میخوری ستاره میخوای.دسنشویی میری ستاره میخوای ولی خدا نکنه کار بد کنی و من بخوام یه ستاره رو بردارم ،خلاصه اوضایی داریم با شما
و از مشکلاتی که با شما داریم:
- به هیچ کس سلام و خدافظی نمیکنی جز من وبابات واین بزرگترین فکر واسه من
- یه مهمون میاد زودی میری قایم میشی و خجالت میکشی بیای خودتو نشون بدی
-ارایشگاه نمیری قبلا بابات موهاتو کوتاه میکرد ولی گفتم دیگه موهاتو کوتاه نمیکنم تا وقتی که خودت بری آرایشگاه
- در ضمن تم تولدت هم آماده چاپ با کمک خاله سعیده و خاله سمانه واقعا ممنون
برای عکسای باربد دنبالم بیااااااااااااااااااااا
اینجا رفته بودم جزوه کپی کنم خوابت برده بود
اینم خونه دایی یوسف هست و شما در حال بازی