باربد،پرنس کوچولوی ماباربد،پرنس کوچولوی ما، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

پرنس کوچولوی من

بازم گردش

سلام عشق مامان خوبی عزیز دلم؟ مدتیه هفته ای یبار نهار میریم بیرون دعوت بابایی،گفته بودم بابایی پروژه جدیدشون کنار دریاست میریم اونجا و بابایی واسمون کباب درست میکنه. دیروزم رفتیم البته ایندفعه کوبیده مرغ داشتیم که بابایی درست کرد و خیلی هم خوشمزه بود ،هوا هم که مثل این مدت عالی و توهم واسه خودت کلی بازی کردی جای همگی خالی،بعدم که اومدیم خونه باربدی از خستگی بیهوش شد و تا بعداز ظهر یه خواب اساسی کرد ،همیشه خوش باشی پسرم بفرمایید کباب اینم گل پسر من ،فدای اون اخمات که بخاطر آفتاب اینم باربد مامان که کلی خستست   ...
13 اسفند 1392

سفر دو روزه

سلام مامانی  بالاخره بعد از 3 ماه تصمیم گرفتیم یه سر به خانواده ها بزنیم ،اخه بابایی از وقتی پروژه جدید گرفته بودن اصلا مرخصی نداشت ،این یه روزم به سختی تونست بگیره ،اونم چون خیلی دلمون تنگ شده بود بهتر از هیچی بود ،بعدازظهر پنج شنبه حرکت کردیم اول از همه رفتیم  کازرون پیش خاله درنا و مامان جون ،کلی دلشون واسه تو تنگ شده بود مخصوصا خاله درنا آخه مامان جون تو این مدت یه دوبار بهمون سر زده بود،صبح جمعه رفتیم سر خاک آقاجون ،بعداز ظهر جمعه هم رفتیم شیراز پیش عمه و باباجی و مامان جون .توراه همش برف بود و هوا خیلی سرد بود صبح شنبه هم رفتیم دانشگاه مامانی تا بالاخره مدرکمو بگیرم ،قبل از اینکه بریم تو تنهایی با باباجی ...
5 اسفند 1392

گردش سه نفره

سلام عشق مامانی چندروز پیش بابایی ما رو نهار به صرف کباب دعوت کرد بیرون ،از شب قبل وسایلا رو آماده کردیم و از اونجایی که پروژه جدید بابایی روبروی دریاست و جای قشنگی هست قرار شد ما یعنی من و تو ظهر با ماشین بابایی که خونه گذاشت واسه ما بریم اونجا ،خلاصه ظهر ساعتای 1:30 بود که من و تو وسایلارو گذاشتیم تو ماشین و حرکت کردیم به محل مورد نظر .اونجا بابایی هم بما پیوست و رفتیم یه جای فوق العاده قشنگ کنار دریا بساطمونو پهن کردیم و بابایی شروع به کباب درست کردن کرد ،منظورم کباب کوبیدست و با اینکه اولین بارش بود این کبابو درست میکردعالی شد ،خلاصه نهارمونو خوردیم   کلی هم تو بازی کردی و برگشتم خونه،این اولین گردش سه نفره ما ب...
27 بهمن 1392

روز عشق مبارک

نمیگم دوستت دارم ، نمیگم عاشقتم ، میگم دیوونتم که اگه یه روز ناراحتت کردم بگی بیخیال دیوونست . . .   میدونی آدما بین الف تا ی قرار دارند. بعضی ها مثل ” ب ” برات میمیرند، مثل ” د ” دوستت دارند، مثل ” ع ” عا شقت میشوند، مثل ” م ” منتظر می مونند تا یه روز مثل ” ی ” یارت بشن. باربدی بیدار شدی بعد این پست کامل میکنم تا بعد ...
23 بهمن 1392

29 ماهگی عسل خان

  همیشه لبخند بر لبانت عشق در قلبت لطف در نگاهت محبت در چهره ات بخشش در رفتارت و حق در زبانت جاری باشد تولدت مبارک سلام عسل مامان تولدت مبااااااااااااااااااااااااارک ،پسر مامان دیگه واسه خودش مردی شده کارهایی که این ماه انجام دادی: - غذا که میخوری تموم که میشه میگی باربد دی شد (سیر شد) و بعد مثل بابایی لم میدی و میگی ادایی شکر  (الهی شکر) - وقتی یه چیزی رو میخواستی بدی بما میدادی و میگفتی بیا ،ولی بعد از گفتن های مدام مامانی حالا دیگه میگی ادسایی  (بفرمایید) - یه گوشی موبایل بابایی داره همیشه میگیری توی دستات و میگی دوشی بابد (گوشی باربد) ولی وقت...
16 بهمن 1392

به نام بابایی،به کام ما

سلام عسل مامان بابایی درسشو خیلی وقته تموم کرده ولی فقط پروژش مونده که باید ارائه بده ولی اصلا وقت نمیکرد بره دنبال کاراش ،اینو بگم که بابایی لیسانس عمران داره ،تا اینکه این هفته جدی تصمیم گرفت تمومش کنه البته با غرغرای من .از اونجایی که خاله لیلا(دختر خاله مامانی)  استاد پروژه بابایی و بابایی برای پروژش به چندتا عکس نیاز داشت تصمیم گرفتیم جمعه 11 بهمن بریم خورموج واسه عکس البته بیشتر جنبه ی تفریحی داشت ،   بدووووووووووووووووووووووو    دنبالم بیا ساعتای 12 حرکت کردیم و 1:15 رسیدیم  یه جایی سرسبز و قشنگ نهارو خوردیم ، نهارم طبق معمول کباب.   &nb...
16 بهمن 1392

با دو روز تاخیر 28 ماهگی عسل خان

سلام باربدی تولدت مبارک عشق مامان ،میدونم خیلی دیر شده ولی اصلا وقت نکردم تا الآن ،میخوام از کارای این یک ماهت بگم : 1-اول از همه بگم بعد از اینکه کسی واست یکاری کرد یا چیزی واست خرید حتما میگی ممون  ( ممنون ) پسر مودب مامان 2-هروقت میخوایم سفره رو جمع کنیم حتما باید یه چیزی بدیم که تو ببری تو آشپزخونه 3- عاشق آدامسی و هروقت بابایی میره سرکار از من میخوای که باهاش الو کنی و بهش میگی آداس ایخ( آدامس بخر ) بعدم که میاد بوسش میکنی میگی آداس 4- تازیگی ها یاد گرفتی میای میگی بخ( پخ ) یعنی که ما بترسیم و اگه نترسیم میگی ماما اتس ( مامان بترس ) . 5 - جدیدا هم از خونه میریم بیرون میگی بییم ب...
16 بهمن 1392