سفر دو روزه
سلام مامانی
بالاخره بعد از 3 ماه تصمیم گرفتیم یه سر به خانواده ها بزنیم،اخه بابایی از وقتی پروژه جدید گرفته بودن اصلا مرخصی نداشت،این یه روزم به سختی تونست بگیره،اونم چون خیلی دلمون تنگ شده بود بهتر از هیچی بود،بعدازظهر پنج شنبه حرکت کردیم اول از همه رفتیم کازرون پیش خاله درنا و مامان جون،کلی دلشون واسه تو تنگ شده بود مخصوصا خاله درنا آخه مامان جون تو این مدت یه دوبار بهمون سر زده بود،صبح جمعه رفتیم سر خاک آقاجون،بعداز ظهر جمعه هم رفتیم شیراز پیش عمه و باباجی و مامان جون.توراه همش برف بود و هوا خیلی سرد بودصبح شنبه هم رفتیم دانشگاه مامانی تا بالاخره مدرکمو بگیرم،قبل از اینکه بریم تو تنهایی با باباجی رفتی مغازه و ما اونجا اومدیم دنبالت،بالاخره یه کوچولو از ما دل کندی بعداز ظهرم رفتیم یه خورده خرید کردیم و شب هم برگشتیم بوشهر ،البته اینو بگم روز آخر کلی بداخلاق بودی اصلا با پسر های عمه بازی نمیکردی و نق میزدی نمیدونم بخاطر مریضیت بود یا چیز دیگه ای خلاصه ساعت 1:30 شب رسیدیم خونمون و سه تایی بیهوش شدیم،میدونم کم بود و کلی هم خسته شدیم ولی خیلی بهمون خوش گذشت اینم عکساش
برای دیدن عکسا دنبالم بیا
باربد در کنار برفا،البته اصلا حالش خوب نبود بچم و میلرزید،اولین بارم بود برف میدید
اینم باربد ،دانشگاه مامانی
اینم لباسهایی که برای گل پسرم خریدم،مبارکت باشه مامانی