سفر کاری بابایی
سلام باربدم
خوبی عزیز دلم ،الان زمانیه که ما داریم مهمترین تصمیم زندگیمونو میگیریم،میدونی چیه بابایی میخواد تو کارش مستقل بشه یعنی دیگه برای خودش کار کنه نه کسی دیگه،و برای اینکار طبق بررسی هایی که کرد دید کازرون برای اینکارش بهتره و تصمیم گرفتیم که یه سفر یه روزه به کازرون بریم و بابایی یه تحقیق کلی کنه خلاصه چهارشنبه شب رفتیم کازرون وبرای شام رفتیم خونه عمو محمود چون مامان جون و درنا رفته بودن قشم و نبودن،هرکس بهت میگفت مامان جون کجاست میگفتی رفته دشم(قشم) بعدم واسه خواب کلید خونه مامان رو از خاله گلی گرفتیم و رفتیم خونه مامان جون لالا کردیم،وقتی رفتیم اونجا گفتی تو نرو در باز کن مامانو بیاد در باز کنه و باز یادت میومد که مامانو نیست،بعدم که وارد خونه شدیم گفتی چراغا خاموشه و صدای خاله درنا زدی گفتی بیا،خلاصه کلی دنبالشون میگشتی و جالب اینکه مواظب بودی وسایل خاله درنا رو خراب نکنی.فرداش رفتیم شیراز و شما طبق معمول کلی حال کردی با پسر های عمه بهاره،راستی کازرون واست کفش و عینک خریدم که کلی دوسش داشتی و مدام عینکت رو چشمت بود .به من میگفتی واسم ماشین بخر بعد عمه بهاره شما رو برد مغازه و گفت خودم براش میخرم و شما هم یه امبولانس برداشتی گفتی من آمبولانس میخوام والان که بهت میگم اینو کی خریده میگی خودم خریدم
برای عکسای سفر باربدی دنبالم بیااااااااااا
اینجا خونه عمو که رفته بودیم واسه شام با جوجشون بازی میکردی زن عمو بهت میگفت میری توی خونه جوجه پیشش میگفتی من بزرگم نمیشه جوجو کوچولوهه
اینجا هم داشتیم میرفتیم شیراز شما تو ماشین لالا کردید
آقا باربد و رادان که کلی با هم آتیش میسوزونند
عشق مامان از عکس گرفتن فراریه و با کمک رادان تونستم این چندتا عکس رو بگیرم