٣۴ماهگيه عسل خان
سلام عشقم،جونم،عمرم،نفسم
با کلی تاخیر 34 ماهگیت مبارکمیدونم خیلی دیر اومدم ولی هنوز خستگی امتحانا تو تنمه,کلی حرف دارم برات بزنم ولی میخوام از کارای و شیرین زبونیات بگم عشقم:
-خیلی کارارو انجام میدی،کولر وبا کنترلش خاموش و روشن میکنی؛وقتی تلفن زنگ میخوره خودت دکمشو میزنی و جواب میدی،با موبایل من و بابایی بلدی کار کنی،خودت قفلشو باز میکنی و باهاش فیلم میبینی،صفحه عوض میکنی و عاشق پو هستی که تو گوشی مامانیه،همینکه صداش میاد میگی گشنشه بهش غذامیدی،باهاش حرف میزنی،میخوابیونیش و .....
-چند مدت پیش اومدی بمن میگی منم گردنبند میخوام آخه من میترسیدم پاره بشه برات نمینداختم ولی وقتی خودت خواستی برات انداختم و هرجا میرفتیم اونو به همه نشون میدادی و میگفتی منم گردنبند دارم ،بعد میرفتی به بابایی میگفتی تو گوشوار نداری،منم ندارم،مامان داره
-خودت میخوای بری دستشویی چهارپایتو میذاری زیر پاهات و چراغو روشن میکنی
-رفته بودیم شیراز به مامان جون میگفتی بهم غذا بده اون میخواست بده میگفتی هواپیما بیاد بعد که مامان جونت میگفت هواپیما بیاد بره تو فرودگاه دهنتو میبستی و میگفتی فرودگاه بسته
-عاشق کارتون دیدنی،برنامه های مورد علاقت:تام و جری،بره های ناقلا،باب اسفنجی و اسکار.خودت انتخاب میکنی که کدومو ببینی هرکدومو نمیخوای میگی این ناخوام(نمیخوام) و هرکدومو میخوای میگی همی خوبه ایخوام(میخوام) ،همینکه من یا بابایی میخوام تلویزیون ببینیم میگی نه اجازه نمیدم نوبت منه
-برای هر کاری اجازه میگیری،بمن میگی نرو دانشگاه بیا پیش من و به بابا هم میگی نرو سرکار بعد دمپایی هاتو میذاری پشت در میگی در باز نمیشه
-یه مدت خیلی حموم رفتنو دوست نداری ما هم اصرار نمیکنیم بعد خودت میای میگی مامان من بو میدم بریم حموم بعدم که از حموم میای میگی موهامو بو کن بو نیدم(بو نمیدم) به به شدم،وقتی هم من یا بابایی از حموم میایم چشماتو میبندی تا ما بریم تو اتاق البته کلک از لای چشماش نگاه میکنه
- چند مدت پیش تاب تکون دادی و خورد تو سر من،من چون چندبار بهت گفته بودم وقتی باهاش بازی نمکنی تکونش نده میخوره به کسی خیلی عصبانی شدم ولی هیچی بهت نگفتم،هر چی هم بابایی بهت گفت برو از مامان عذر خواهی کن پسر مغرور مامان اینکارو نکرد و بعد از مدتی که بابایی بهت گفت برو پیش مامانی گفتی مامان باهام قهره،بابایی هم گفت خب برو عذرخواهی کن گفتی بلد نیستم،بلای مامان مگه اولین بارت بود میخواستی عذرخواهی کنی؟؟؟؟خلاصه بابایی بهت گفت چیکار کنی و توهم اومدی منو بغل کردی و بوسیدی وگفتی ببخشید و از اون روز به بعد همین که کار بدی میکنی زودی میگی مامان ب بخ شید بخش بخش اونو میگی
-دیشب رفته بودیم خونه دایی یوسف و تو داشتی بازی میکردی بعد که میخواستیم بیایم بدو اومدی میگی مامان توروخدا نریم نمیدونستم بخندم یا ...... اولین بار بود که این حرف میزدی نمیدونم از کی یاد گرفتی بعد که دید ما خوشمون اومده مدام تکرار میکرد
اینم کادو تولد گل پسری،مبارکت باشه عسلم