بای بای پوشک
سلام عشق مامان
1 سال و نیمه بودی که دیگه کم کم پوشک رو ازت گرفتیم آخه به هر پوشکی که برات میخریدیم حساسیت داشتی و پهلوهاتو قرمز میکرد و کلی عزیز مامانی رو نق نقو کرده بود،بخاطر همین تصمیم گرفتیم زودتراز موعد پوشک ازت بگیریم
اوایل خیلی سخت بود آخه نه حرف میزدی نه میتونستی منظورتو بهم بفهمونی،با بابایی تصمیمیم گرفتیم ساعت بگیریم و هر نیم ساعت یا 45 دقیقه یکبار تورو به دستشویی ببریم،بمرور دیگه خودت یاد گرفتی که هر وقت دستشویی داشتی باید بری توی دستشویی و کارتو انجام بدی
الآن دیگه کاملا خبره شدی،اوایل هرازگاهی تو دستمون در میرفت و تو هم چیزی نمیگفتی و تو خونه خرابکاری میکردی ولی الآن دیگه نه اصلا این کارو نمیکنی،تازه یه خبر خوب از دیروز تا حالا خودت بتنهایی میری و کارتو میکنی و منو صدا میکینی منم میام و تورو میشورمبعد از اونم میای و واسه خودت دست میزنی از ما هم میخوای که همکاری کنیم
اوایل غیراز خونه خودمون هرجا میرفتیم مجبور بودم تورو مامی کنم میگفتم خونه مردم زشته و بعد از اون که میومدیم خونه بازم تو یادت میرفت که باید بری و تو دستشویی کارتو کنی تا یکی،دوروز....ولی تو این سفر آخر که رفتیم کازرون و شیرازبا بابایی تصمیم گرفتیم که دیگه تورو پوشک نکنیم ولی خب باید تورو هر نیم ساعت یا 45 دقیقه سرپا میکردم یه دوبار که این کارو کردم فهمیدی که اینجا خیلی باید مراقب باشی،در ضمن بهت گفتم باربد مامانی خیلی حواست باشه خونه مامان جون خرابکاری نکنی اخه مامان جون ناراحت میشه و تو هم از اونجا که خیلی پسر باهوشی هستی خیلی مراقب بودی همینکه حس میکردی زودی میدویدی طرف دستشویی حتی یبارم خرابکاری نکردی گل پسریه جایزه خوب پیش مامانی داری
دوستت دارم عشق مامانی