و اما ......
سلام گلم
امروز 21 آبان 1391 یعنی1سال.2 ماه.16 روزته.از امروز شروع کردی به هر چیزی با خوشحالی گفتی هادا و از اینجا بود که لقب هادا رو گرفتی هرجا میرفتیم همه بهت میگفتن هادا.بچه ها به زبون تو حرف میزدن و میگفتن هادا.جدیدا یاد گرفتی عقب عقب میری.بالاخره 1 سال.4ماه.23 روزت بود که برای اولین بار بردیم آرایشگاه و موهاتو کوتاه کردیم.
نوروز 1392
تحویل سال رو خونه خودمون بودیم.توهم که همون لحظه سال تحویل خوابت گرفته بود با کلی بازی بیدار نگه داشتیم.کلی هم عکس ازت گرفتیم بعدم لا لا کردی.بعدازظهر که بیدار شدی رفتیم کازرون.فرداش با مامان جون و خاله درنا رفتیم شیراز خونه باباحاجی.یروز موندیم و برگشتیم کازرون بعداز 3-4 روز بازم رفتیم شیراز.عمو شهرام و بچه هاش هم از تهران اومده بودن.تو و پسرعمو پارسا کلی با هم دوست شدین و بازی میکردین.هرازگاهی هم با هم دعوا میکردین ولی همدیگرو دوست داشتین
هرجا هم میرفتیم تفریح یا شیطونی میکردی یا منو زندانی میکردی تو ماشین که مثلا بخوابی ولی مگه میخوابیدی.خلاصه بعداز 13 بدر برگشتیم خونمون.
امروز 26فروردین 1392 هست.تو 1 سال.7 ماه.11 روزته.دیگه کاملا راه میری و میدویکلی میرقصی عاشق آهنگ خارجی کانگنام استایل هستیهرجا میری عروسکتو بقول خودت آگا رو بغل میکنی و با خودت میاریهرروز صبح با من و بابات مسواک میزنی.
هرکاری بابایی انجام میده تو هم عین اون کارو میکنی.دیروز با بابایی پیچ گوشتی برداشته بودی و مثلا میخواستی جارو برقیو واسم درست کنین.
عاشق جارو برقی هستی هروقت میخوام جاروکنم میگی که بدم به توهم بکشی.عاشق این هستی که خودت غذاتو بخوری ولی حسابی خودتو کثیف میکنی.
عاشقتم باربدی