١٣بدر ١٣٩٣
سلام عسل مامان
امسال 13 رو خودمون تنها بودیم،تازه از شیراز اومده بودیم و خسته بودیم که بازم بخوایم بریم،کازرون هم مامان جون و خاله درنا رفته بودن قشم نبودن،بوشهر هم کسی نبود،صبح بیدار شدیم وسایلامونو جمع کردیم و حرکت کردیم،رفتیم بطرف دریا،خیلی شلوغ بود ولی بابایی مارو برد یه جای خلوت،کلی دلم گرفت آخه همیشه 13 بدر کلی شلوغ بودیم ولی مسال خودمون تنها ،توی نم نم بارون صبحانه رو خوردیم،خیلی شاعرانه ساعتای 2 بود که زنگ زدم به خاله مریم که گفت هنوز خونه هستن و جایی نرفتن و ماهم ازشون خواستیم که بیان پیش ما،خلاصه ساعت 3 بود که اومدن ولی اومدن اونا همانا و گرفتن بارون هم همانا،دیدیم فایده نداره و بارون قصد کم شدن نداره وسایلامونو جمع کردیم و اومدیم تو پارکینگ خونمون بساط کباب رو براه کردیم و نهار رو خوردیم و بعد اون هم تو خوابیدی و ماهم توی خونه نشستیم به حرف زدن و تخمه و میوه و جایی خوردن،درکل روز خوبی بود.
عکسای 13 بدر باربدی بدو بیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
باربدی آماده برای رفتن به 13
باربدی کنار دریای بوشهر،درحال بازی
موقع بارون میرفتی تو ماشین و با گوشی مامانی پوو بازی میکردی
باربدی تو پارکینگ خونه،درحال بازی با دوچرخه
اینجا هم مثلا میخوای به بابایی کمک کنی کباب درست کنه
ایشالله همیشه خوش باشی مامانی