پرنس کوچولوی من

زیباترین آغاز را با تو تجربه کردم پس تا زیباترین پایان با تو می مانم.   سلام باربدم امروز 10 اردیبهشت باربدی الآن 1سال.8 ماه .5روزته. تازگیها یاد گرفتی به هر کار ما جواب نه میدی فینگیلی آقا هرروز بعدازظهر میری پارک و با بچه ها بازی میکنی بعدم میای میری حمام و کلی آب بازی میکنی الآن دیگه همه اعضای بدنتو میشناسی(چشم.گوش.بینی.دهان.دندان.مو.دست.پا) .صبح که از خواب بیدار میشی میای منو بوس میکنی و میگی آش.بعد در حین صبحانه خوردن میگی نای نای .عاشق تلویزیونی در ضمن همراه با آقا خرسات برنامه میبینی. کار بد که میکنی کلی بوسمون میکنی یعنی ببخشید که ما دعوات نکنیم عاشق دوچرخه...

  سلام باربدی اینجا عکس  یکسری از بازیهاتو گذاشتم (1سال و 7 ماهگی)   اتل متل توتوله   لی لی حوضک   کلاغ پر   ...

اینم عکسای باربدی که آتلیه گرفته   دوماهگی باربد عکسای 6 ماهگی باربد اینم 1 سال و 4 ماهگی که آخرین عکس باربد با موهای بلند ...

سلام گلم امروز 21 آبان 1391 یعنی1سال.2 ماه.16 روزته.از امروز شروع کردی به هر چیزی با  خوشحالی گفتی هادا و از اینجا بود که لقب هادا رو گرفتی هرجا میرفتیم همه بهت میگفتن هادا.بچه ها به زبون تو حرف میزدن و میگفتن هادا. جدیدا یاد گرفتی عقب عقب میری. بالاخره 1 سال.4ماه.23 روزت بود که برای اولین بار بردیم آرایشگاه و موهاتو کوتاه کردیم.       نوروز 1392  تحویل سال رو خونه خودمون بودیم. توهم که همون لحظه سال تحویل خوابت گرفته بود با کلی بازی بیدار نگه داشتیم.کلی هم عکس ازت گرفتیم بعدم لا لا کردی. بعدازظهر که بیدار شدی رفتیم کازرون.فرداش با مامان جون و خاله درنا رفتیم شیراز خون...

سلام عزیز دلم تقریبا 7-8 ماهت بود که گفتی د د. ولی تا 1 سالگی دیگه کلمه خاصی نگفتی.مثلا یوقتایی خودت با خودت بازی میکردی بابا و مامان میگفتی ولی ما که ازت میخواستیم بگی چیزی نمیگفتی کلمه هایی که شروع کردی به گفتنشون: دودا که معادل آن میشه درنا(اسم خاله جونته) بابا و مامان رو درست میگفتی به به یعنی یه چیز خوشمزه تو یعنی توپ به گاز.بخاری و آتیش میگی داق یعنی داغ ما که از 1 تا 9 میشماریم تو بعدش میگی ده تاتا یعتی تاب تاب عباسی ددور یعنی دکتر ییا یعنی لیلا بعداز 1 سال .6 ماهگی: توتو یعنی جوجو دردر یعنی از خونه بیرون رفتن عیی یعنی علی(اسم دایی جونته...

سلام پسرم بالاخره بعد از یک هفته واکسنتو زدی ولی خدترو شکر مشکلی نداشتی نه تب کردی و نه درد داشتی. عزیز دلم از روز تولدت یاد گرفتی خودت دستتو بگیری به زمین و بلند بشی و یه دو سه قدم راه بری. امروز 29 شهریور 139.یه چند روزه یاد گرفتی بایبای میکنی با بچه ها توپ بازی میکنی.اونا که توپو واست میندازن تو هم واسشون توپو میندازی.عاشق بچه هایی دوست داری همیشه یکی پیشت بتشه باهاشون بازی کنی عزیز مامان تلفن واسه هیچکس نذاشتی.عاشق تلفنی هرجا میریم هرطور شده اونو پیدا میکنی و گوشیشو میذاری کنار گوشت و میگی آآ یعنی الو ووروجک  مامان کلی شیطون شدی.بعضی وقتا خیلی عصبانیم میکنی طوری که مجبور میشم دعوات ک...

باربدی یکساله شد ببخشید مامانی میدونم خیلی دیر شد .همه عکسات که با دوربین خاله درنا گرفته بودیم پاک شد اینارو هم تو موبایلم بود بعد بقیشو واست میذارم بخاطر دوری راه و دوری از فامیل تولدت خیلی مفصل نبود عزیزم.انشالله سالهای بعد جبران کنم.دست همه ی اونایی که اومدن درد نکنه   اینم کیک باربد اینم بادکنکای باربدی باربدی در روز تولدش باربد و نگین(دختر عمو محمود) ...

    امروز 15 شهریور 1391.تولدت نفس مامان دیشب با عمه زهرا از عسلویه اومدیم.صبح تورو پیش بابایی گذاشتم با عمه زهرا رفتیم دنبال کارا.اول یه کیک خشکل برات سفارش دادیم  بعدم رفتیم دنبال مامان جون زهرا و خاله درنا.بعدم وسایل تزیینی و یه سری وسایل خریدیم اومدیم خونه.خونه رو تزیین کردیم.کلیم بادکنک زدیم بعدم تو با بابایی رفتی حموم وقتی اومدی دیگه مهمونم هم اومدن.خاله لیلا و دایی یوسف و بچه هاش.عمو محمودم با بچه ها از کازرون اومدن.باباحاجی و مامان جونم اومدن. دیگه تولد شروع شد ولی تو همش تو اتقت بودی و با بچه ها بازی میکردی. وقتی از اتاقت اومدی همش دور کادوها بودی .کم کم کادوهارو با...

دنیا را میدهم برای لبخندت                                      هراسی نیست.....                                                                   شاد که باشی دوباره دنیا از آن من است سلام مامانی امروز 23 مرداد.باربدی الآن 11 ماه و 8 روزشه.یه چند ثانیه وایمیستی.یه قدم کوچولو میری بعد خودتو میندازی تو بغل ما یه چند روز بعد بدون کمک بلند میشدی وایمیستادی بعد ...